طبق آمار دادگستری آمریکا، در آنجا مردان حدود 80 درصد از جرائم خشونت آمیز مانند تجاوز، قتل، سرقت و حمله را مرتکب می شوند. در همه موارد بجز تجاوز جنسی مردان بیشتر از زنان قربانی جنایات خشونت آمیز می شوند. علاوه بر این، مردان بیشتر در مقابل یک غریبه قربانی می شوند درحالیکه زنان اکثرا توسط دوستان و آشنایان قربانی می شوند. درنتیجه، در حالی که ممکن است چیزهای بد برای هر کسی اتفاق بیافتد مردانی هستند واقعا باید معنای تجاوز را درک کرده و همچنین برای مقابله با برخورد ناگهانی و خشونت آماده شوند (هدف من از نوشتن این مقاله همین موارد است). اگرچه ممکن است که شرایط و یا نقاط ضعف از دیدگاه جنسیتی ارائه شود اما خشونت برای همه مثل هم است.
همه آمارها نشان می دهد که افراد جوان نسبت به افراد مسن از خود خشونت بیشتری بروز می دهند. مردان جوان چیزهای زیادی برای اثبات خود دارند که یکی از آنها خشونت است. اغلب انگیزه های آنها ناخودآگاه است چراکه بر اساس الگوهای بیولوژیکی گونه های انسانی می باشد. احتمالا متوجه نخواهید شد که این الگوی بیولوژیکی در شما چگونه است، اما این الگو به منطقه جغرافیایی و جامعه ای که در آن زندگی می کنید بستگی دارد.
معمولا مردان جوان به طور واقعی نمی دانند و یا بطور کامل هزینه های جسمی و روحی خشونت را درک نمی کنند. آنها احساس غرور می کنند و هرگز به این نکته توجه نمی کنند که ممکن است در یک خشونت فلج شوند و یا اینکه حتی جان خود را از دست بدهند. درنتیجه مردان جوان به دلایلی همچون وابستگی، عزت نفس و موقعیت اجتماعی دست به این کارها می زنند. عده ای از آنها شاید بخواهند با این کار دختری را تحت تاثیر قرار دهند و شاید عده ای دیگر فقط برای خالی کردن بخار خود دست به این کار بزنند.
هدف ما این است که به رفتارهایی را که موجب ایجاد خشونت می شوند را درک کرده و با تصمیم های آگاهانه از انجام آنها جلوگیری کنید. شما باید از خودتان بپرسید که آیا واقعا ارزش مبارزه کردن را دارد؟ درحالیکه بعضی اوقات جواب بله است اما در اکثر اوقات پاسخ این سوال منفی است. برای مثال، شرایط در هنگامی که شخصی به تیم مورد علاقه تان توهین می کند یا وضعیتی که فردی در یک پارکینگ با چاقو به سمت شما حمله می کند بسیار متفاوت است. انتخاب بد می تواند عواقب جدی به دنبال داشته باشد، اما در عین حال انتخاب بدتر می تواند زندگی تان را به خطر بیاندازد.
چیزی که شما را درگیر خشونت می کند هر اندازه که کوچک و بی اهمیت باشد را باید به رسمیت بشناسید چراکه این توانایی را دارد که به چیزی تبدیل شود که عواقبش تا آخر عمر با شما باشد. آیا مبارزه ارزش آن را دارد تا در نهایت منجر به آن شود که باقی عمر خود را پشت میله های زندان و با یک هم سلولی جامعه ستیز بگذرانید؟
آیا ارزش آن را دارد که برای توهین های یک مرد مست یا معتاد دست به مبارزه بزنید؟ آیا ارزش آن را دارد که به خاطر دزدی که از شما کیف پول تان را می خواهد زندگی تان را به خطر بیاندازید؟ آیا ارزش دارد با راننده ای که در چراغ قرمز به صورت ممتد پشت سر شما بوق می زند درگیر شوید؟ آیا وقتی که در پیاده رو راه می روید و کسی به شما تنه می زند ارزش آن را دارد که جان خود را به خطر بیاندازید و با او درگیر شوید؟
چه چیزی در مورد مبارزه و محافظت از یک زن باردار یا یک فرد معلول که نمی تواند از خود دفاع کند دارید؟ اگر طرف یک اسلحه یا چاقو داشته باشد چه؟ ممکن است در دنیای واقعی در موقعیت هایی گیر کنید که قبلا در مورد آنها تمرین نکرده اید و نمی توانید تشخیص دهید که ممکن است برای شما هم اتفاق بیافتند. امیدوارم در هیچ کدام از این شرایط گرفتار نشوید، اما زندگی غیر قابل پیش بینی است و برای برای روبرو شدن با موقعیت های حساس آمادگی کافی را داشته باشید.
امیدوارم وقتی که در چنین شرایطی گیر افتادید یک دیدگاه استراتژیک داشته باشید، دیدگاهی که بر احساسات شما غلبه کند. پس از آن می توانید یک هدف را ایجاد کنید و به تاکتیک هایی که به آن هدف خدمت می کنند پایبند باشید. یک نمونه از این اهداف یکی از دوستان پلیس من است. مدت ها قبل از برخورد با خشونت، او لیستی از چیزهایی که دوست ندارد در دنیایش اتفاق بیافتد را تهیه کرده بود. برای مثال " به خودم اجازه نمی دهم که در یک گوشه گیر بیافتم". او تجربه و آموزش های زیادی دیده و با صحنه های جنایی زیادی روبرو شده و می داند کدام موقعیت ها خطرناک هستند. او می داند که محدودیت فیزیکی در برابر یک جنایت کار برابر با مرگ قطعی است. به همین دلیل وقتی در برابر چنین شخصی قرار می گیرد در ذهن خودش به خود یادآوری می کند که باید مبارزه کنم تا احتمال زنده ماندم را بالا نگه دارم. چگونه می توانید به این نوع سناریو پاسخ دهید؟